نگاهی به نمایش ”درس” نوشته ”اوژن یونسکو” و کارگردانی ”داریوش مهرجویی”
از نقاط قوت کارگردانی مهرجویی در نمایش "درس" باید از بهرهگیری از توانایی بازیگران و هدایت آنان یاد کرد که در این زمینه میتوان به بازی درخشان امیر جعفری اشاره کرد که با نوع تیپیکال و شیوهای که برای ایفای نقش پروفسور در نظر گرفته، گام بزرگی برای جبران کاستیهای بصری نمایش و فضاسازی برداشته است

مهرداد ابوالقاسمی: نمایشنامه‌های "اوژن یونسکو" و به‌خصوص نمایشنامه‌هایی چون "درس" و "آوازه‌خوان طاس" او از جمله آثاری هستند که مهر تائیدی بر کلام‌محور بودن آثار این نویسنده می‌زنند
و او در نمایشنامههایش تا آنجایی که بتواند؛ برای کمرنگ کردن نقش و تاثیر کارگردان در اجرا پیش میرود و حتی در کارگردانی هم تا آنجا که بتواند قدم پیش میگذارد و حتی میزانسنها را هم همانطور که میپسندد از طریق توضیح صحنه برکارگردان تحمیل و دیکته میکند و از همینروست که گام برداشتن به سمت آثار او برای اجرا در همان گام نخست، بسیار دشوار مینماید.
یونسکو در تمام آثارش نگاهی عمیق و رو به آتیه در زمینه مسائل اجتماعی داشته که این نگاه در آثارش عمدتا در غالب کلام تجلی میکند و در نمایشنامههای او؛ با آنکه به لحاظ مضمون و محتوا مدرن مینماید، اما در حیطه اجرا از نوعی کهنگی رنج میبرد که این کهنگی بزرگترین بلای دامنگیر کارگردان محسوب میشود و حداقل در ایران اغلب کارگردانانی که قصد اجرای آثار او را داشتهاند با این معضل روبرو بودهاند؛ این معضل حتی در اجرای یکی از بزرگترین کارگردانان سینمای ایران که برای نخستین بار صحنه را تجربه میکند، تا حد زیادی دیده میشود و گویا داریوش مهرجویی را هم از آن گریزی نبوده است.
در اجرای نمایش "درس" به کارگردانی داریوش مهرجویی، مبنا و محور اجرا بر کلام و دیالوگ قرار گرفته و از ابتدا تا انتهای نمایش، تماشاگر به تماشای طنازی دیالوگها بر صحنه مینشیند و کمتر جایی از نمایش است که مخاطب تصویری از آنچه که بر صحنه روایت میشود را به نظاره بنشیند و در تمام طول اجرا مواجههاش با اثر و تاثیرپذیری آن به کلام ختم و محدود میشود.
مهرجویی که به دانشمند سینما در ایران شهره است، در گام نخست کارگردانی، که همان انتخاب نمایشنامه محسوب میشود، همانند آثار سینماییاش و با وابستگی به همان نگاه و رویکرد به انتخاب نمایشنامه "درس"؛ یکی از فلسفیترین نمایشنامههای یونسکو دست برده تا دغدغهاش در عالم سینما را بر صحنه تئاتر هم دنبال کرده باشد.
این نمایشنامه با سه شخصیت، مبین سه تفکر و سه نوع روش اداره کردن که شاید به تعبیر بهتر بتوان با نام سیاست از آن یاد کرد، بوده و در حقیقت شخصیتها هر کدام به نمایندهای از سه قشر مختلف در یک جامعه تبدیل شدهاند که در زیرساختهای نمایش و در لایههای زیرین اثر میتوان تفسیرها و برداشتهای مختلفی از این سه شخصیت یا در اصل سه نوع تفکر را داشت.
شاید انتخاب عنوان "درس" برای این نمایشنامه را بتوان به همین تعمیم دادن مسئله و موضوع به کلیت یک جامعه درحال رشد و یادگیری ربط داد؛ کما اینکه دو شخصیت دیگر نمایش هم حول همین محور قرار دارند و البته هرکدام در ارتباط با "درس" دچار چالشها و درگیریهای خاص خود هستند که این مساله ریشه در آموزش و انتقال و یا در یک معنای کلی که میتوان به مفهوم فرهنگ و تمدن اطلاق کرد، مرتبط است.
در اجرای نمایش "درس" بهکارگردانی مهرجویی در حیطه متن و مفهوم و فارغ از اجرا، نمایش بزرگترین لطمه را از سیاستزدگی امروز جامعه ایرانی خورده و به دلیل غفلت و دوری مهرجویی از آشناییزدایی برای اثبات وفاداریاش به متن یونسکو؛ که در اجرا نعل به نعل آن پیش رفته و کوچکترین نشانهای از رویکرد و نگاه کارگردان دیده نمیشود، این مساله بهشدت برجسته میشود. بهخصوص که در برخی صحنهها، شباهتهای گویشی و لهجهای "پروفسور" بهنوعی بر این آشناییسازی صحه میگذارد و پیوندی میان شرایط امروز با مسائل طرح شده در نمایش برقرار میکند که این پیوند سیاستزدگی جامعه امروز را در ارتباط با نمایش تقویت میکند و تماشاگر را از حرکت به سوی زیر ساختها و لایههای زیرین نمایش دور نگه میدارد و عمدتا تماشاگر در ارتباط مفهومی با نمایش در سطح حرکت میکند و از کلیات و اندیشه اصلی یونسکو غافل میماند. این چنین است که دیالوگها و حتی تاریخهای بهکار برده شده در نمایش هم قرابت زیادی با اوضاع کنونی دارد و بر خلاف تصور رایج، تمام این عناصر در نمایشنامه "درس" وجود دارد و مهرجویی برای آشناییسازی و تطبیق آن با تماشاگر امروز، آنها را به اثر وارد نکرده و بهطور کامل همان نوشتار و مکتوبات نمایشنامه یونسکو را به اجرا در آورده است.
[:sotitr1:]این در حالیست که نمایشنامه "درس" در لایههای رویی اثر تمام تمنای یک دختر عقب مانده از علم و دانش روز و تلاش برای داشتن تخصص، فرهنگ و تمدن را مبنای تمامیت اجرایی قرار میدهد که قرار است تفکر یک جامعه در حال رشد و پیشرفت را نشان دهد و در عمق و لایههای زیرین نمایشنامه نوعی اعتراض به حاکمیت در انتقال فرهنگ و تمدن و یا در اصل آموزش را پدیدار میکند. نمایش "درس" در اصل استیلا و چیرگی تدریجی یک استاد و یا شاید بهتر بتوان گفت یک نوع تفکر بر دانشآموز یا یک نسل در حال پیشرفت را به نمایش میگذارد و در حقیقت این نمایش اعتراض یک جوان به شرایطی است که قصد دیکته کردن آنچه که خود صحیح میداند را به آحاد جامعه در یک فضای سرمایهداری را دارد و گویا نه مدرس حاضر به پذیرفتن اشتباهات و باورهایش است و نه دانشآموز میپذیرد که زیر بار این باورها برود. دانشآموز در نمایش "درس" مصداق بارزی است از نسلی که دارای ذهنی مغشوش و مبهم است و حتی عین این کلمات را بر زبان میآورد و بر آن تائید میکند و از آنجا که فرصت اندیشیدن و تعقل از او گرفته شده، او به جای اندیشیدن تصمیم گرفته تا به حفظکردن روی بیاورد تا بتواند راه پیشرفتش را هموار کند. در عین حال پروفسور هم تا حد زیادی به استبدادش واقف است و حتی در جایی از نمایش خطاب به دانشآموز میگوید و تائید میکند که مثالهایش قانعکننده نیست؛ اما با علم به این موضوع باز هم دانشآموز را ناگزیر به پذیرفتن استدلالهایش میکند و با اطمینان از اینکه زبانشناسی به یک فاجعه ختم میشود و تجربهای 39 باره از این رویداد دارد اما باز اصرار و ایستادگی بر روشهایش دارد و درنهایت پایانی را رقم میزند که از ابتدا به خوبی بر آن واقف است.
این اصلیترین نقاط قوت نمایش مهرجویی بهخصوص در مقام کارگردان بهحساب میآید که با درک عمیقی از زیرمتنها توانسته این لایهها را در اجرا به درستی پدیدار کرده و به نمایش بگذارد و بهخصوص که با انتخاب و بازی موفق امیر جعفری این زیرساختها نمود عینی خوبی دراجرا پیدا کرده است.
مهرجویی به لحاظ مضمون و محتوا در اجرای نمایش "درس" موفق و وفادارانه عمل کرده و نمایشاش تبلوری از ذهنیات و اندیشههای یونسکو است؛ همان اندیشههای فلسفی که خود مهرجویی در پرداختن به آنها ید طولایی دارد و با آن شهره شده است. اما دوری جستن مهرجویی از فضا و عناصر بصری، سبب شده تا اجرا همپای نمایشنامه پیش نرود و از نوعی جاماندگی و عقبماندگی رنج ببرد. مهرجویی با اینکه سابقه تئاتری ندارد، اما ثابت کرده که در سینما قاب و تصویر را بهخوبی میشناسد و بر آن تسلط دارد، اما در صحنه تئاتر نمیتواند یا نمیخواهد از آن بهره بگیرد و بیتوجهیاش به عناصر دراماتیک اثر را عیان میکند و نمایش همپای نمایشنامه بر دیالوگ محور بودن شکل میگیرد و از بعد زیباییشناسی بصری و تصویری فاصله زیادی میگیرد. در عین حال حتی میزانسنها هم به خواست و نظر مکتوب یونسکو در نمایشنامه، طراحی و اجرا میشود.
از نقاط قوت کارگردانی مهرجویی در نمایش "درس" باید از بهرهگیری از توانایی بازیگران و هدایت آنان یاد کرد که در این زمینه میتوان به بازی درخشان امیر جعفری اشاره کرد که با نوع تیپیکال و شیوهای که برای ایفای نقش پروفسور در نظر گرفته، گام بزرگی برای جبران کاستیهای بصری نمایش و فضاسازی برداشته است و نمایشی دیالوگ محور را که با طرح کارگردانی روی صحنه رفته که تمایل و گرایش زیادی در جهت نزدیک شدن به نمایشهای رادیویی دارد، از این مهلکه نجات میدهد و بعدی تصویری به این شخصیت میبخشد. تحلیل امیر جعفری از شخصیت سبب شده تا پروفسور، همپای وجوه شخصیتیاش در نمایشنامه در اجرا وجهی چندگانه پیدا کند و تمام تفکر و شخصیت طراحی شده آن در اجرا، بعدی نمایشی پیدا کند و بسته به موقعیتهایی که پروفسور در آن قرار میگیرد، ایفای نقش بهلحاظ رفتاری، حرکتی، گویش و ... دارای شاخصههای متفاوتی نسبت به رفتارها و عملکرد همین شخصیت در موقعیتهای مختلف شود. جعفری در اجرای نقش پروفسور با تمرکز بر جزئیات روانشناختی شخصیت در نمایشنامه و تمرکز بر حالات متفاوتی که در طول اجرا از خود بروز میدهد، ریزهکاریهایی همچون خمیدگی و راست قامتی و حتی معلولیت حرکتی را در بازیاش وارد کرده که علاوه بر انتقال پیام، وجه زیباییشناسی زیادی دارد و فقدان طراحی، میزانسن و زیباییشناسی بصری را هم جبران کرده است. در عین حال و البته با توجه به محوری بودن شخصیت پروفسور در نمایش "درس"، اغلب فضاسازیهای نمایش بر عهده جعفری قرار گرفته و اوست که با اتمسفری که خاص بازیهای تئاتری اوست، این بار را بهدوش میکشد و درکنار او نادر سلیمانی هم که به لحاظ میمیک و فیزیک بدنی، انتخاب خوبی برای نقش خدمتکار است، به مکمل خوبی برای به سرانجام رساندن فضاهای مورد نیاز نمایش تبدیل شده که با توجه بهحضور کمرنگتر او در مقیاس زمان، اما تاثیرگذاری بالایی در روند نمایش دارد.